يادم مياد كوچيك كه بودم توي فصل پاييز، مادر بزرگم حالش يه جور ديگه اي ميشد....!

پاييز كه ميشد، هر كاري كه مي خواستيم بكنيم بهمون مي گفت: پاييز كه وقت اين كارا نيست توي پاييز بايد عاشقي كرد؟!؟!

مثلا بهش مي گفتيم درس دارم. ميگفت : پاييز كه نيايد درس خوند، توي پاييز فقط بايد عاشقي كرد!

مي گفتيم  لباس بخرم. مي گفت : توي پاييز كه لباس نمي خرن، توي پاييز فقط بايد عاشقي كرد!

مي گفتيم  بريم مسافرت: مي گفت توي پاييز كه مسافرت نمي رن، توي پاييز فقط بايد عاشقي كرد!

خلاصه هر چي مي گفتم جوابش يه چيز بود.

نمي فهميدم منظورش چيه....گاهي اوقات مسخرش مي كردم....بهم يه نگاهي مي كرد و مي گفت بزرگ كه بشي مي فهمي كه توي پاييز فقط بايد عاشقي كرد!

بهش مي گفتم آخه چجوري؟؟؟ مي گفت : بزرگ كه بشي راهش رو پيدا مي كني...!

.

.

.

الان بزرگ شدم.... پاييز كه ميشه، نه كار مي كنم، نه خريد مي كنم، نه درس مي خونم، نه مسافرت مي رم....

راهش رو ياد گرفتم!

توي پاييز فقط بايد عاشقي كرد!