صندوقچه بیقراریها
بارها براین شده ام که تمامی خاطراتت را همراه با دلتنگی هایم
درصندوقچه قدیمی مادربزرگ بگذارم و بگذرم
اما همین که دریچه صندوق را میبندم
دلتنگت میشوم!!!
گذاشتن و گذشتن کارمن نیست
دل من طاقت رفتن ندارد...
کارمن نیست دل کندن ازخاطراتی که روزگاری نه چندان دور
تمامی زندگیم بود...
مگرمی شود که بخشی اززندگی را از یاد برد
بخشی که تمامی من بود!!!
به خدا کارمن نیست دل کندن از تو...
کاردل من شاید این باشد که
تنها نظاره گر خاطرات دور دیدار باشم!
کاردل من بی تو
ماندن و با یادت بودن
و به خاطرت زندگی کردن است!!!

+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۶ ساعت ۶:۸ ب.ظ توسط انتظار
|
کنون چه کنم با خطای دلم....